از دست غيبت تو شكايت نمي كنم
تا نيست غيبتي نبود لذت حضور
گرديگران به عيش و طرب خرم اند وشاد
ما را غم نگار بود مايه ي سرور
چرا اين چراغه روشن نمي شه؟! خسته شدم ديگه!
كدووووم چراغ؟
همين ديگه ، هميني كه ميخوام تو قلبم روشنش كنم!
نميشه،فكر كنم سوخته!
انگار اينجا هميشه بايد تاريك بمونه مثل خونه ي ارواح...
چند روزه دارم با قلبم كلنجار ميرم ، ميگه آخه قلب جونم
نميشه يه كم نو نوار كني ؟ بابا من دلم ميخواد يه كم ترو تميزت كنم ، يه دستي بكشم به سر و روت ، خوشگلت كنم!
اصلا انگار نه انگار كه دارم باهاش حرف ميزنم چراغشم كه خاموشه!
حيف كه اگه نباشه منم نيستم وگرنه ميزدم درب و داغونش ميكردم!
نمي دونم چش شده ، گرفته ست ، تو خودشه ، انگار يه چيزي گم كرده يه چيزييييييييييي...
كم كم دارم نگرانش ميشم خدا كنه از اداره ي برق زودتر برسن برقاي اينجارو چك كنن!
ببينم كسي اينجا كبريت نداره لااقل يه ذره روشن شه مي ترسم به خدااااااااااا!

:: بازدید از این مطلب : 426
|
امتیاز مطلب : 91
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27